ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شب یلداست یا شبی ظلمانی امشب
که چشمانم دور از تو بینورند امشب؟!
دلم همچون حاکمی عزل گشته است، قربان!
خلعت وصال ترا آرزو دارد امشب
دل نیز مایل به دیدن روی توست، به همین خاطر
از من وحشی و رمیده و دور است امشب
که ترا شاه کج کلاه ِدیده مستان را داشته باشم
چه باکی از قیصر (لقب پادشاهان روم و روس) و فخفور (لقب پادشاهان چین) خواهم داشت؟!
از خواب پریدهای، یا که چشمانت را خشمگین نمودهای؟
همیشه اینچنین است یا خمارند امشب؟
اشکهایم نقش چشمانت را میکشند
تا سرانجامم را همچون «منصور حلاج» به بالای دار بکشند
مسلمانان از حال «نالی» میپرسید؟
در کنج بیکسیاش ترد گشته است امشب